آنالیتیک

منطق، فلسفه و روانشناسی

آنالیتیک

منطق، فلسفه و روانشناسی

آنالیتیک
مبانی و مفاهیم اساسی در فلسفه، منطق و روانشناسی
بایگانی
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

- هریک از مقدمات قیاس فی نفسه و با قطع نظر از شروط معتبر در قیاس میتوانند یکی از قضایای محصوره چهارگانه باشند (موجبه کلیه / موجبه جزئیه / سالبه کلیه / سالبه جزئیه) و اگر صورت چهارگانه صغری را در کنار  صورتهای چهارگانه کبری قرار دهیم شانزده حالت به وجود خواهد آمد.

اگر نتایج این ضرب ها منتج بود «قیاس» و اگر منتج نبود «عقیم» خوانده میشود.

 

قاعده کلی برای ضربهای شکلهای چهارگانه:

1- حد وسط باید حداقل یک بار منبسط باشد

2- حد منبسط در نتیجه در مقدمه نیز باید حد منبسط باشد

3- از دو مقدمه سالبه هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود

4- اگر یکی از مقدمات سالبه باشد نتیجه نیز سالبه است

5- از دو مقدمه موجبه نمیتوان نتیجه سالبه گرفت

 

* حد منبسط: حدی است که اگر موضوع قرار گرفته باشد کلی و اگر محمول قرار گرفت سالبه باشد.

 

شکل اول:

- در شکل اول حد وسط در صغری محمول و در کبری موضوع قرار میگیرد.

 

- شروط شکل اول:

1- موجبه بودن صغری

2- کلی بودن کبری

 

- با توجه به قواعد کلی و شروطی که گفته شد در شکل اول فقط چهار ضرب منج است. زیرا شرط اول هشت ضرب را عقیم و شرط دوم چهار ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه کلیه

- مثال: هر آبی مایع است. هر مایعی سیال است. در نتیجه هر آبی سیال است.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هر آبی مایع است. هیچ مایعی منجمد نیست. در نتیجه هیچ آبی منجمد نیست.

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: بعضی از گدایان مستمند هستند. هر مستمندی مستحق صدقه است. در نتیجه بعضی از گدایان مستحق صدقه هستند.

 

- ضرب چهارم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از گدایان بی نیاز هستند. هیچ بی نیازی مستحق صدقه نیست. در نتیجه بعضی از گدایان مستحق صدقه نیستند.

 

شکل دوم:

- شکل دوم قیاسی است که حد وسط در آن در هر دو مقدمه محمول است.

 

- شروط شکل دوم:

1- اختلاف در کیف دو مقدمه

2- کلی بودن کبری

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط چهار ضرب سالم باقی میماند زیرا شرط اول هشت ضرب و شرط دوم چهار ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هر نشخوار کننده ای سم شکافته دارد. هیچ برنده ای سم شکافته ندارد. در نتیجه هیچ نشخوار کننده ای برنده نیست.

 

- ضرب دوم: سالبه کلیه × موجبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هیچ ممکنی همیشگی نیست. هر حقی همیشگی است. در نتیجه هیچ ممکنی حق نیست.

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی فلز طلا است. هیچ نقره ای طلا نیست. در نتیجه: بعضی فلز نقره نیست.

 

- ضرب چهارم: سالبه جزئیه × موجبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از اجسام فلز نیستند. هر طلایی فلز است. در نتیجه بعضی از اجسام طلا نیستند.

 

شکل سوم:

- شکل سوم قیاسی است که در آن حد وسط در هر دو مقدمه موضوع است.

 

- شروط شکل سوم:

1- موجبه بودن صغری

2- کلیت یکی از مقدمه ها

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط شش ضرب باقی میماند. زیرا شرط اول هشت ضرب را و شرط دوم دو ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر طلایی فلز است. هر طلایی گران قیمت است. در نتیجه بعضی از فلزها گران قیمت هستند.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر طلایی فلز است. هیچ طلایی نقره نیست = بعضی فلز نقره نیست

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: بعضی پرنده سفید است. هر پرنده حیوان است. در نتیجه بعضی سفیدها حیوان هستند.

 

- ضرب چهارم: موجبه کلیه × موجبه جزئیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر پرنده حیوان است. بعضی پرنده سفید است. در نتیجه بعضی حیوان ها سفید هستند.

 

- ضرب پنجم: موجبه کلیه × سالبه جزئیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر حیوانی حساس است. بعضی حیوانات انسان نیستند. در نتیجه بعضی حساس ها انسان نیستند.

 

- ضرب ششم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از طلاها فلز هستند. هیچ طلایی آهن نیست. در نتیجه بعضی فلزات آهن نیستند.

 

شکل چهارم:

- در شکل چهارم حد وسط در صغری موضوع و در کبری محمول قرار دارد.

 

- شروط شکل چهارم:

1- هیچ یک از مقدمات نباید سالبه جزئیه باشد.

2- هرگاه دو مقدمه آن موجبه است صغری کلیه باشد.

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط پنج ضرب باقی میماند زیرا شرط اول چهار ضرب و شرط دوم سه ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر انسانی حیوان است. هر ناطقی انسان است. در نتیجه بعضی حیوانات ناطق هستند.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × موجبه جزئیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر انسانی حیوان است. بعضی از پستانداران انسان هستند. در نتیجه بعضی از حیوانات پستاندار هستند.

 

- ضرب سوم: سالبه کلیه × موجبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هیچ ممکنی همیشگی نیست. هرچه محل حوادث است ممکن است. در نتیجه هیچ موجود همیشگی محل حوادث نیست.

 

- ضرب چهارم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر آبی مایع است. هیچ منجمدی آب نیست. در نتیجه بعضی از مایع ها منجمد نیستند.

 

- ضرب پنجم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- بعضی از آب ها شیرین هستند. هیچ منجمدی آب نیست. در نتیجه بعضی از شیرین ها منجمد نیستند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۰
سامر

قیاس اقترانی حملی:

قیاس اقترانی حملی از چند قضیه حملیه تشکیل میشود.

برای آنکه قیاس اقترانی، مطلوب را نتیجه دهد، باید از دو مقدمه تشکیل شده باشد و باید در آن دو مقدمه، سه حد وجود داشته باشد: حدی که در هر دو مقدمه تکرار شده و مشترک میان آن دو است، و حدی که اختصاص به مقدمه نخست دارد؛ و حد دیگری که اختصاص به مقدمه دوم دارد. حدی که تکرار می شود و در هر دو مقدمه وجود دارد، همان است که میان دو حد دیگر ارتباط برقرار می کند. این حد در نتیجه، که از آن دو حد دیگر تشکیل می گردد، حذف می شود؛ زیرا یکی از آن دو حد، موضوع و دیگری محمول نتیجه واقع می شود.

 

حدود قیاس اقترانی حملی:

حد اصغر: حدی که در صغری مقدمه وجود دارد و در نتیجه موضوع واقع می‌شود.

حد اکبر: حدی که در کبری مقدمه وجود دارد و در نتیجه محمول واقع می‌شود.

حد اوسط: حد وسطی که مشترک است در دو قضیه مقدمه و در نتیجه حذف می‌شود.

 

قواعد عمومی قیاس اقترانی:

۱. تکرار حد وسط در هر دو قضیه

۲. موجبه بودن یکی از دو قضیه

۳. کلی بودن یکی از دو قضیه

۴. نتیجه تابع مقدمه پست تر است

۵. قیاسی که صغری آن موجبه جزئیه و کبری آن سالبه کلیه است نتیجه بخش نیست!

 

شکلهای چهارگانه:

گفتیم در هر قیاس اقترانی لزوما سه حد وجود دارد: وسط، اصغر و اکبر.
و اکنون می گوییم: موقعیت حد وسط نسبت به اصغر و اکبر در دو مقدمۂ قیاس، صورتهای مختلفی دارد. در قیاس حملی، حد وسط گاهی در هر دو مقدمه، موضوع و یا در هر دو محمول واقع می شود؛ و گاهی در صغری، موضوع و در کبری، محمول قرار می گیرد، و یا به عکس. پس در اینجا چهار صورت وجود دارد؛ و هر یک از صورتها را «شکل» می نامند. ما در مطلب بعدی هر یک از شکلهای چهارگانه در قیاس اقترانی حملی را مورد بررسی قرار می دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۵
سامر

قیاس اقترانی:

قیاس اقترانی قیاسی است که عین نتیجه یا نقیض نتیجه بالفعل در مقدمات آن مذکور باشد.

این قیاس را از آن جهت اقترانی گویند که هریک از اجزای نتیجه قرین و همراه مقدمه ای از استدلال است.

 

قیاس اقترانی بر دو نوع است:

1. قیاس اقترانی حملی: قیاسی که هر دو مقدمه آن قضیه حملی باشد.

2. قیاس اقترانی شرطی: قیاسی است که هردو یا یکی از مقدمات قضیه شرطی باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۸ ، ۱۲:۵۲
سامر

قیاس چیست؟

استدلالی که در آن ذهن با استفاده از اصول و قضایایی کلی که درستی آنها معلوم است، به مطلوب خود منتقل میشود. (راه اساسی و عمده اندیشه)

 

اصطلاحات عمومی قیاس:

۱. صورت قیاس:

مقصود از صورت قیاس شکل و هیئت قرار گرفتن قضایا و نحوه ترکیب آنهاست!

 

۲. مقدمه:

آن قضیه ای است که صورت قیاس از آن ترکیب و تشکیل می‌شود. که به این قضایا «مواد قیاس» گفته می‌شود.

 

۳. مطلوب:

آن قضیه ای است که از قیاس لازم می‌آید. این قضیه آنگاه که در ذهن تشکیل مقدمات را آغاز میکند، مطلوب خوانده می‌شود.

 

۴. نتیجه:

نتیجه همان مطلوب است که پس از استنباط آن از قیاس، نتیجه نامیده می‌شود.

 

۵. حدود:

به اجرای ذاتی مقدمه حدود گفته می‌شود. (موضوع و محمول و ...)

 

انواع قیاس:

 

بر اساس مواد قیاس (صناعات خمس):

۱. برهان

۲. جدل

۳. خطابه

۴. شعر

۵. مغالطه

 

بر اساس صورت قیاس:

۱. اقترانی

۲. استثنائی

 

قیاس استثنائی:

در مقدمات آن نتیجه و یا نقیض آن تصریح می‌شود.

چون در آن کلمه استثنا وجود دارد قیاس استثنائی گویند؛ مانند: اگر و اما و ...

نمونه ای از قیاس استثنائی:

- اگر محمد عالم باشد باید به وی احترام گذاشت.

- محمد عالم است.

- در نتیجه: باید به محمد احترام گذاشت.

 

قیاس اقترانی:

این قیاس گاهی از چند حملیه تشکیل می‌شود، که در این صورت «قیاس اقترانی حملی» نامیده می‌شود؛ و گاهی از چند شرطیه و یا یک شرطیه و یک حملیه تشکیل می‌شود که در این صورت، «قیاس اقترانی شرطی» نامیده می‌شود.

نمونه ای از قیاس اقترانی:

- حسن انسان است.

- هر انسانی فانی است.

- در نتیجه: حسن فانی است.

 

اصطلاحات علمی:

حد اصغر: حدی که موضوع نتیجه قیاس است. و هر یک از مقدمات قیاس قرار بگیرد آن مقدمه را صغرا گویند.

حد اکبر: حدی که محمول نتیجه است. مقدمه ای که شامل حد اکبر باشد کبرا نامیده می شود.

حد وسط: همان حد مشترک است که در دو مقدمه تکرار می شود و حدود مقدمات را در نتیجه پیوند می دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۴
سامر

استدلال غیر مباشر:

در این نوع استدلال برای استنتاج یک تصدیق جدید از چند قضیه استفاده می‌شود.

 

انواع استدلال غیر مباشر:

۱. قیاس: سیر کردن ذهن از کلی به جزئی

۲. استقرا: سیر کردن ذهن از جزئی به کلی

۳. تمثیل: سیر کردن ذهن از جزئی به جزئی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۲
سامر

استدلال مباشر:

1-تقابل

2-عکس

3-نقض

 

استدلال مباشر (تقابل):

 

1-تناقض:

- دو قضیه ای که موضوع و محمول آن ها یکسان، ولی کیف و کم متفاوت است.

- نتیجه: از صدق یا کذب یکی حتما صدق و کذب آن یکی را میتوان نتیجه گرفت.

- مثال: قضیه «هر آبی مایع است» صادق است و متناقض آن میشود: «بعضی آب ها مایع نیستند» که کاذب است.

 

 

2-تضاد:

- دو قضیه ی کلی که موضوع و محمول و کم (کلی) یکسان ولی کیف متفاوت است.

- نتیجه: از صدق یکی میتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت اما از کذب یکی نمیتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت. به بیان دیگر نمیتوانند هر دو صادق باشند اما میشود که هردو کاذب باشند.

- مثال یک: قضیه «هر آبی مایع است» صادق است و متضاد آن میشود: «هیچ آبی مایع نیست» که کاذب است.

- مثال دو: قضیه «هر آبی شیرین است» کاذب است و متضاد آن که «هیچ آبی شیرین نیست» نیز کاذب است.

 

 

3-دخول تحت تضاد:

- دو قضیه جزئی که موضوع و محمول و کم یکسان ولی کیف متفاوت است.

- نتیجه: از کذب یکی صدق آن یکی را میتوان نتیجه گرفت اما از صدق یکی نمیتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت به بیان دیگر نمیتوانند هردو کاذب باشند اما می‌شود که هردو صادق باشند.

- مثال یک: قضیه «بعضی آب ها شیرین هستند» صادق است و قضیه «بعضی آب ها شیرین نیستند» نیز صادق است.

- مثال دو: قضیه «بعضی آب ها سیاه رنگ هستند» کاذب است اما قضیه «بعضی آب ها سیاه رنگ نیستند» صادق است.

 

4-تداخل:

- دو قضیه که محمول و موضوع و کیف یکسان ولی کم متفاوت است.

نتیجه: میتوان از صدق کلیه، صدق جزئیه را نتیجه گرفت و میتوان از کذب جزئیه، کذب کلیه را نتیجه گرفت. اما نمیتوان از کذب کلیه، کذب جزئیه و از صدق جزئیه، صدق کلیه را نتیجه گرفت.

- مثال یک: میتوان از صدق کلیه، صدق جزئیه را نتیجه گرفت: قضیه «هر آبی مایع است» یک قضیه کلی صادق است در نتیجه قضیه «بعضی آب ها مایع هستند» که یک قضیه جزئی است باید صادق باشد.

- مثال دو: میتوان از کذب جزئیه، کذب کلیه را نتیجه گرفت: قضیه «بعضی آب ها سیاه رنگ هستند» یک قضیه جزئی کاذب است در نتیجه قضیه «هر آبی سیاه رنگ است» که یک قضیه کلی است باید کاذب باشد.

-مثال سه: نمیتوان از کذب کلیه، کذب جزئیه را نتیجه گرفت: قضیه «هر آبی شیرین است» یک قضیه کلی کاذب است اما قضیه «بعضی آب ها شیرین هستند» یک قضیه جزئی اما صادق است.

- مثال چهار: نمیتوان از صدق جزئیه، صدق کلیه را نتیجه گرفت: قضیه «بعضی آب ها شیرین هستند» یک قضیه جزئی صادق است اما قضیه «هر آبی شیرین است» یک قضیه کلی ولی کاذب است.

 

استدلال مباشر (عکس):

 

1-عکس مستوی:

دو قضیه که در آنها جای موضوع و محمول عوض شده ولی کیف و صدق و کذب ثابت مانده. (ممکن است کم تغییر کند یا نکند)

 

روش تغییر کم در عکس مستوی به طرزی که قضیه صادق بماند:

- موجبه کلیه -> موجبه جزئیه = مثل: «هر انسانی حیوان است» -> «بعضی از حیوانات انسان هستند» 

- موجبه جزئیه -> موجبه جزئیه = مثل: «بعضی از انسان ها سفید هستند» -> «بعضی از سفیدها انسان هستند»

- سالبه کلیه -> سالبه کلیه = مثل: «هیچ انسانی سنگ نیست» -> «هیچ سنگی انسان نیست»

- سالبه جزئیه عکس مستوی ندارد زیرا همیشه عکس آن صادق نخواهد بود

 

2-عکس نقیض:

 

- روش موافق (قدما):

- در این روش، دو قضیه، موضوع و محمولشان به نقیض تبدیل و جای آنها با یکدیگر عوض می‌شود ولی صدق و کیف ثابت می ماند. (ممکن است کم تغییر کند یا نکند)

- موجبه کلیه -> موجبه کلیه = مثل: «هر انسانی حیوان است» -> «هر غیر حیوانی غیر انسان است»

- موجبه جزئیه عکس نقیض ندارد

- سالبه کلیه -> سالبه جزئیه = مثل: «هیچ انسانی درخت نیست» -> «بعضی غیر درخت ها غیر انسان نیستند»

- سالبه جزئیه -> سالبه جزئیه = مثل: «بعضی آب ها شیرین هستند» -> «بعضی غیر شیرین ها غیر آب هستند»

 

 

- روش مخالف (متاخران):

- در این روش، دو قضیه، محمول به نقیض خود تبدیل و به جای موضوع می‌نشیند و خود موضوع به جای محمول. با تغییر کیف و حفظ صدق. (ممکن است کم تغییر کند یا نکند)

- موجبه کلیه -> سالبه کلیه = مثل: «هر انسانی حیوان است» -> «هیچ غیر حیوانی انسان نیست»

- موجبه جزئیه عکس نقیض ندارد

- سالبه کلیه -> موجبه جزئیه = مثل: «هیچ انسانی درخت نیست» -> «بعضی غیر درخت ها انسان هستند»

- سالبه جزئیه -> موجبه جزئیه = مثل: «بعضی انسان ها سفید نیستند» -> «بعضی غیر سفیدها انسان هستند»

 

استدلال مباشر (نقض):

- نقض عبارت است از تبدیل یک قضیه به قضیه دیگری که در صدق ملازم با آن است با جایگزین کردن نقیض موضوع یا نقیض محمول به جای موضوع یا محمول . و از اینجا دانسته میشود که نقض بر سه قسم است: 

 

1- نقض موضوع:

- نقیض موضوع قضیه اول به جای موضوع قضیه دوم می نشیند. (اختلاف در کیف و کم با حفظ صدق)

- موجبه کلیه -> سالبه جزئیه = مثل: «هر آبی مایع است» -> «بعضی غیر آب ها مایع نیستند»

- موجبه جزئیه نقیض موضوع ندارد

- سالبه کلیه -> موجبه جزئیه = مثل: «هیچ آبی سیاه رنگ نیست» -> «بعضی غیر آب ها سیاه رنگ هستند»

- سالبه جزئیه نقیض موضوع ندارد

 

2- نقض محمول:

- نقیض محمول قضیه اول به جای محلول قضیه دوم می‌نشیند. (اختلاف در کیف و حفظ کم و با حفظ صدق)

- موجبه کلیه -> سالبه کلیه = مثل: «هر آبی مایع است» -> «هیچ آبی غیر مایع نیست»

- موجبه جزئیه -> سالبه جزئیه = مثل: «بعضی آب ها شیرین هستند» -> «بعضی آب ها غیر شیرین نیستند»

- سالبه کلیه -> موجبه کلیه = مثل: «هیچ آبی سیاه رنگ نیست» -> «هر آبی غیر سیاه رنگ است»

- سالبه جزئیه -> موجبه جزئیه = مثل: «بعضی آب ها شیرین نیستند» -> «بعضی آب ها غیر شیرین هستند»

 

3- نقض تام یا نقض طرفین:

- نقیض موضوع و محمول قضیه اول به جای موضوع و محلول قضیه دوم می‌نشیند. (اختلاف در کم و حفظ کیف و با حفظ صدق)

- موجبه کلیه -> موجبه جزئیه = مثل: «هر آبی مایع است» -> «بعضی غیر آب ها غیر مایع هستند»

- موجبه جزئیه نقض تام ندارد

- سالبه کلیه -> سالبه جزئیه = مثل: «هیچ آبی سیاه رنگ نیست» -> «بعضی غیر آب ها غیر سیاه رنگ هستند»

- سالبه جزئیه نقض تام ندارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۲۶
سامر

قضیه:

قضیه یک جمله خبری است.

یا به اصطلاح: هر قولی که مشتمل بر اثبات یا نفی خبری باشد، و بر خلاف انشا، قابل تصدیق و تکذیب باشد، قضیه نامیده می‌شود.

قضیه، قولی است مرکب که در آن حکم شده باشد به صدق جزء دوم بر همان چیزی که جزء اول بر آن صدق می‌کند (صورت اوّل)، یا به تبعیت و مصاحبت جزء دوم نسبت به جزء اول (صورت دوّم)، یا به معاندت و تباین جزء دوم با جزء اول (صورت سوّم)، و یا به سلبِ (اتحاد، تابعیت و تباینِ) جزء دوم از جزء اول (صورت چهارم). 

 

صورت اول را قضیه حملیه،

و صورت دوم را قضیه شرطیه متصله

و صورت سوم را قضیه شرطیه منفصله می‌گویند.

 

مثال صورت اول (قضیه حملیه): "انسان حیوان است" که جزء اول "محکومٌ علیه"، و جزء دوم "محکومٌ به" است، و نیز مشتمل بر جزء دیگری است که "رابطه" نام دارد. لکن دو جزء اول جزء مادی هستند و رابطه، جزء صوری است که گاهی ذکر و گاهی حذف می‌شود.

 

مثال صورت دوم (قضیه شرطیه متصله): "اگر خورشید طلوع کرده باشد روز موجود است" که به مصاحبت و تبعیت وجود روز نسبت به طلوع خورشید حکم شده است.

 

مثال صورت سوم (قضیه شرطیه منفصله): "عدد یا زوج است یا فرد" که به مباینت و تعاند جزء اوّل با جزء دوم حکم کرده‌ایم.

 

مثال صورت چهارم: "چنین نیست که انسان حیوان است" و "چنین نیست که اگر خورشید طلوع کرده باشد روز موجود است" و "چنین نیست که عدد یا زوج است یا فرد".

علاوه بر اجزای مادی (محکومٌ علیه و محکومٌ به) و صوری (رابط) که اجزای ذاتی قضیه هستند و هر قضیه‌ای خالی از آنها نیست، اجزای دیگری نیز در قضیه هست که مقتضای ذات قضیه نیست مانند ادات سلب و جهت، که در بعضی از قضایا ذکر می‌شوند و در بعضی دیگر ذکر نمی‌شوند.

 

ارکان قضیه ساده:

 

قضیه «الف ب است» از سه جز تشکیل میشود:

 

1- الف، امری است که درباره آن حکم و اظهار نظر می کنیم و «موضوع» نام دارد.

 

2- ب، مفهومی است که بیانگر حکم و اظهار نظر ما درباره الف می‌باشد و «محمول» نامیده می شود.

 

3- فعل ربطی «است» که اصطلاحاً آن را رابط می نامند و نقش آن این است که نشان می‌دهد میان موضوع و محمول رابطه ای وجود دارد و لذا آنها را از شکل دو مفهوم مستقل خارج کرده و به شکل یک حکم یا تصویر یا جمله خبری در می آورد.

 

* قضیه که فعل ربطی آن ایجابی باشد «موجبه» و قضیه ای که فعل ربطی آن سلبی باشد «قضیه سالبه» می نامند.

 

* موضوع و محمول هر قضیه را اصطلاحاً دو «حد» آن قضیه می نامند.

 

* موجبه بودن یا سالبه بودن قضیه تنها بستگی به فعل ربطی دارد و سلب و ایجاب موضوع یا محمول در آن تاثیری ندارد، لذا قضیه «دنیا بی وفاست» موجبه و قضیه «دنیا با وفا نیست» سالبه است.

 

قضیه مسوّر، کامل ترین و دقیق ترین شکل قضیه است که در همه علوم از آن استفادذه می شود از این رو در منطق نیز به این نوع قضیه توجه بیشتری می شود از آنجا که قضیه مسوّر چه کلی و جزئی می توانند موجبه یا سالبه باشند، اقسام چهارگانه زیر به عنوان انواع اصلی قضایای ساده منطقی قابل تصور است:

 

1- هر الف ب است (قضیه موجبه کلیه)؛ مانند هر انسانی ناطق است.

2- هیچ الف ب نیست (قضیه سالبه کلیه)؛ مانند هیچ راننده ای نابینا نیست.

3- بعضی الف ب است (قضیه موجبه جزئیه)؛ مانند بعضی از فیلسوفان شاعر هستند.

4- بعضی الف ب نیست (قضیه سالبه جزئیه)؛ مانند بعضی از دانشجویان کوشا نیستند.

 

استدلال:

از یک یا چند قضیه ، قضیه جدیدی را استنتاج کردن را استدلال گویند.

استدلال تلاش ذهن برای رسیدن به تصدیقی جدید است.

استدلال بر دو شکل است:

1. استدلال مباشر:

از یک قضیه ، قضیه جدیدی رو استنتاج کردن

2. استدلال غیر مباشر:

از چند قضیه ، قضیه جدیدی را استنتاج کردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۲۲
سامر

 

 
 
 
تصور خود نیز دو گونه است:
 
۱. کلی
 
۲. جزئی
 
 
 
تصور کلی دو گونه است:
 
۱. کلی ذاتی
 
۲. کلی عرضی
 
 
 
کلی ذاتی:
 
نوع
 
جنس
 
فصل
 
 
 
کلی عرضی:
 
عرض عام
 
عرض خاص
 
 
 
به این پنج نوع تصور کلی، کلیات خمس گفته می‌شود.
 
 
 
کلیات خمس:

میگویند هر کلی را که نسبت به افراد خود آن کلی در نظر بگیریم و رابطه اش را با افراد خودش بسنجیم از یکی از پنج قسم ذیل خارج نیست:

 

۱. نوع:

مفهومی کلی که بیانگر تمام ذات یا حقیقت شی است.

(مانند اسب نسبت به حیوان)

 

۲. جنس:

مفهومی کلی که بیانگر بخشی از حقیقت شی است.

(مانند حیوان نسبت به انسان و شتر)

 

۳. فصل:

مفهومی کلی است که یک نوع را از سایر انواع در یک جنس جدا می‌کند.

(مانند ناطق که انسان را در جنس حیوان از سایر انواع حیوان جدا می‌کند)

 

4. عرض عام:

مفهومی کلی است که خارج از ذات شی و در عین حال مختص به افراد آن نیست.

(مانند راه رونده نسبت به انسان یا شتر)

 

5. عرض خاص: مفهومی کلی است که خارج از ذات شی و مختص به افراد آن است.

(مانند نویسنده برای انسان)

 

تعریف:

یک مفهوم را به چهار صورت میتوان تقسیم کرد:

1. جنس قریب + فصل قریب = حد تام (مثل: «حیوان ناطق» برای تعریف انسان)

2. جنس بعید + فصل بعید = حد ناقص (مثل «جسم ناطق» برای تعریف انسان)

3. جنس قریب + عرض خاص = رسم تام (مثل «حیوان کاتب» برای تعریف انسان)

4. جنس بعید + عرض خاص = رسم ناقص (مثل «جسم کاتب» برای تعریف انسان)

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۸
سامر

مبحث الفاظ و دلالت :

 

منطق راه و روش صحیح فکر کردن و درست اندیشیدن را می آموزد و بنا بر این موضوعش تصورات وتصدیقات معلوم است از آن جهت که موجب کشف مجهول می شود. به عبارت دیگر موضوع آن معرف و حجت است که اموری ذهنی است.

 

این امور ذهنی برای اینکه از ذهن کسی به ذهن دیگری انتقال یابد ، نیازمند به علائم و نشانه هایی است که نماینده آن معانی ذهنی باشند. مهمترین و کاملترین این علائم که موجب آگاهی افراد از ما فی الضمیر یکدیگر می شود ، الفاظ است.

 

 

چنانکه شاعر میگوید:

 

آدمی مخفی است در زیر زبان

 

این زبان پرده است بر درگاه جان

 

چون که بادی پرده را در هم کشید

 

سرّ و صحن خانه شد بر ما پدید

 

دلالت:

 

هنگامی که از روزنی دودی متصاعد باشد ، از دیدن آن دود پی به وجود آتش می برید. یعنی از علم به دود ، علم به چیز دیگر حاصل می کنید.

 

در حقیقت دود ذهن شما را به وجود آتش رهنمون شده یا به عبارت دیگر به وجود آتش دلالت و راهنمائی کرده است.

 

پس دلالت عبارت از بودن شیء است به نحوی که از علم به آن علم به چیز دیگر حاصل شود . مانند همان دلالت دود بر آتش، و دلالت جای پا بر رونده، و دلالت پریدگی رنگ بر ترس، و دلالت پرچم افراشته بر جشن.

 

چیزی که علم بدان موجب علم به چیز دیگر شود ، دال (راهنمایی کننده ) یا علامت (le signe) و آن چیزی که به واسطه چیز دیگر علم بدان حاصل شود ، مدلول (راهنمائی شده) (la chose significe) نام دارد.

 

اقسام دلالت:

 

دلالت بحکم استقراء برسه قسم است:

 

۱۔ دلالت عقلى

 

۲- دلالت طبعی

 

۳- دلالت وضعی

 

۱- دلالت عقلی: دلالت عقلی یعنی دلالتی که سبب آن عمل باشد. مانند دلالت دود بر آتش، ودلالت جای پای بر رونده ، ودلالت مصنوع برصانع، ودلالت متحرک بر محل.

 

۲- دلالت طبعی: دلالت طبعی عبارت است از دلالت آثار خارجی بدی بر حالات طبیعی (مزاج) یا نفسانی. مانند دلالت سرعت ضربان نبض بر تب، و دلالت سرخی چهره بر تب با آزرم، و دلالت بریدگی رنگ بر ضعف بدن یا بر ترس. از آثار خارجی بدنی که نشانه عواطف درونی است در روانشناسی به زبان عواطف، تعبیر شده است.

 

۳- دلالت وضعی: دلالت وضعی عبارت از دلالتی است که سبب آن وضع ( قرارداد ) باشد. باین معنی که چیزی را علامت و نشانه چیز دیگر قرار داده باشند. مانند دلالت لفظ میز بر معنی میز و دلالت نوشته میز بر لفظ آن، و دلالت لباس سیاه بر ماتم و دلالت علائم جبری و علائم مخابرات بر معانی مخصوص.

 

بدیهی است که اگر کسی عالم به وضع (قرارداد) نباشد، از این علائم پی به چیزی نمی برد و معنی درک نمی کند. مثلا هر فرد آدمی که در بیابانی جای پائی بیند، بوجود رونده حکم می کند (زیرا دلالت عقلی برای همه یکسان است) اما کسی که زبان فارسی آشنا نباشد، از لفظ و «دیوار» و و «میز» و و «مادر» چیزی در نمی یابد.

 

چه وی نمی داند هر یک از این الفاظ را در فاسی برای چه معنای وضع کرده اند.

 

باید دانست که در هر یک از اقسام سه گانه دلالت، عقل مدخلیت دارد. یعنی بدون دخالت عقل، ذهن از هیچ دالی به مدلول آن منتقل نمی شود. ولی در دلالت طبعی و وضعی، علاوه بر عقل ، عامل دیگر (طبع یا وضع ) نیز دخالت دارد. در صورتی که در دلالت عقلی، عقل به تنهایی کافی است.

 

دلالتی که در منطق مورد توجه است ، همان دلالت لفظ برمعنی است که دلالتی وضعی (signification conventionnelle) است.

 

هر لفظ موضوع (یعنی لفظی که برای معنای وضع شده باشد، مانند لفظ «درخت» و «گل» و «آمد» و «از» و غیره)، موضوع له و واضعی دارد.

 

موضوع له یعنی آن چیزی که لفظ برای آن وضع شده است. واضع یعنی شخص یا جماعتی که لفظ را وضع کرده است.

 

اقسام دلالت لفظ بر معنی:

 

دلالت لفظ بر معنی به حصر عقلی سه قسم أست:

 

۱- دلالت مطابقه

 

۲- دلالت تضمن

 

۳- دلالت التزام

 

زیرا هر لفظ موضوعی دال بر معنی است. و آن معنی که در واقع مدلول لفظ است، یا عین موضوع له است، یا داخل در آن، یا خارج از آن.

در صورت اول دلالت مطابقه است، و در صورت دوم تضمن، و در صورت سوم التزام.

 

۱- دلالت مطابقه: یعنی دلالت لفظ بر تمام موضوع له. چنانکه مثلا خانه بگویند و مراد تمام حیاط و اطاقها و در و پنجره و غیره باشد. یا میز بگویند و مراد همه اجزاء میز باشد. در این نوع دلالت ، لفظ و معنی کاملا مطابق و موافق است.

 

۲- دلالت تضن: یعنی دلالت لفظ و جزء معنی موضوع له. مثلا دیوار خانه کسی خراب شده است و او می گوید: خانه ام خراب شده است ، که مراد از خانه در این جمله دیوار خانه است، نه تمام خانه.

همچنین است وقتی کسی بگوید: میز شکست و مرادش پایه میز باشد.

وجه تسمیه این دلالت بتضمن آن است که در این نوع دلالت ، لفظ بر جزء موضوع له یعنی ہر چیزی که در ضمن موضوع له موجود است، دلالت دارد.

 

۳- دلالت التزام: یعنى دلالت لفظ بر امری که خارج از معنی موضوع له است ولی در ذهن با آن ملازم است، یعنی هر گاه موضوع که در ذهن حاصل شود ، آن امر خارج از آن نیز، با آن حاصل شود. مانند دلالت سقف بر دیوار. چه هر گاه سقف در ذهن حاصل شود ، دیوار نیز حاصل خواهد شد. و مانند دلالت مصنوع بر صانع ، و دلالت سه بر فردیت، و دلالت شیر بر شجاع.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۵
سامر

الف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۳
سامر